خب امشب می خوام یه قصه براتون تعریف کنم .داستان نمکی رو مادرم وقتی بچه بودم برام تعریف می کرد : "یه روز یه دختری بود اسمش نمکی بودنمکی ش توی خونشون که هفت تا در داشت زندگی می کردند .  " راستش مادرم چون بچه بودم داستان رو کامل تعریف نمی کرد برای این که نترسم آقا دیو رو آقا ه معرفی کرده بود به خاطر همین تو عالم بچگی همیشه برای من سوال بود چرا نمکی و مادرش وقتی اومده خونشون به جای این که زنگ بزنند پلیس، از ه پذیرایی می کردند؟؟. حالا بعد از سال ها قصه اصلی رو پیدا کردم و خوندم و خوشم اومد گفتم برای شما هم بذارم

ادامه مطلب

لحظاتی با موسیقی بامزه "Sabre Dance"

نمکی هفت درو بستی؟ (نوستالژی های کودکی) قسمت 4 و پایانی

نمکی هفت درو بستی ؟ (نوستالژی های کودکی) قسمت 3

نمکی ,رو ,یه ,تعریف ,ه ,بچه ,این که ,بچه بودم ,به جای ,وقتی ,خونشون به

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گروه صنعتی قائم پشتِ اَبرهای ِ سیاه Leor خرید و فروش انواع ضایعات اهن در تهران سئو درب های اتوماتیک اردوی آنلاین نوروزی 99 فیزیک هفتم مدرس ترجمه نمایندگی فرامید 02133288705 02133288706